دارن هاردی در مورد شناخت و پیدا کردن خود چنین بیان میکند: اگر تلاش میکنید که خودتان را پیدا کنید، بهتر است که این کار را تمام کنید؛ زیرا فقط شما را دیوانه میکند و همچنین قرار نیست هیچ وقت خودتان را پیدا کنید. درستترین کار این است که شما خود را خلق کنید. بسیاری از مردم تصور میکنند که هرچه بیشتر به دنبال خود واقعی خود باشند و تلاش کنند که آن را پیدا کنند، سریعتر و راحتتر میتوانند به هدف خود دست پیدا کنند. اما متاسفانه قرار نیست چیزی پیدا کنند. زیرا این افراد گم نشده بودند که الان با گشتن به دنبال خود واقعی خود، یک فرد دانا، منطقی، باهوش و پر از اعتماد به نفس را پیدا کنند.
به جای این که انرژی خود را صرف چنین کار بیهوده ای کنید، بهتر است که خود را از نو بسازید. به عبارت دیگر به جای اینکه به دنبال یک فرد منطقی، باهوش و پر از اعتماد به نفس باشید؛ در خود چنین فردی را بسازید. این که شما فقط بنشینید و منتظر بمانید که خود واقعی شما از جایی بیرون بیاید و به شما سلام کنند فقط بیهوده وقت تلف کردن است. شما باید برای تبدیل شدن به چنین فردی تلاش کنید. شخصیت شما در طول زمان به طور مداوم و پی در پی وقتی که با دیگران ارتباط برقرار میکنید، چیزهای مختلفی را میبینید، تجربه کسب میکنید و یا چیز جدیدی یاد میگیرید، تحت تأثیر قرار میگیرد. به بیان سادهتر شما در یک سال گذشته تغییر کردهاید و به یک فرد جدید نسبت به سال قبلِ خود تبدیل شدهاید.
امروز نسبت به روز قبل فرد متفاوت تری هستید.
از آنجایی که شخصیت شما همیشه در حال تغییر و تحول، انطباق، پیشرفتت و شکل پذیری مجدد است؛ فردی که امروز در آینه مشاهده میکنید با فردی که روزهای قبل میدید کاملاً متفاوت است. به بیان دیگر هیچ خودِ آماده و حاضری در درون شما وجود ندارد که شما بتوانید آن را پیدا کنید. شما همیشه باید تلاش کنید تا بهترین نسخه از خود را به وجود بیاورد و آن را به دیگران ارائه دهید. دانشمندان و فیلسوفان کشور چین به این موضوع هزاران سال قبل پی بردند. آنها به این موضوع معتقد بودند که تاکید و توجه بیش از اندازه افراد به پیدا کردن خود واقعی خود، تنها موجب میشود حواس آنها پرت شده و خود را محدود به فرد کنند.
کنفوسیوس نیز به این موضوع باور داشت که افراد باید بر خود غلبه کنند. او آیینی را به پیروان خود ارائه کرد که پیروانش در آن باید از هر مفهوم مرتبط به خود دوری میکردند. در واقع قصد اصلی او این بود که به همه افراد آموزش دهد که باید از خود چیزی را خلق کنند، نه اینکه به دنبال پیدا کردن آن باشند.
اگر شما تلاش کنید تا خودتان را پیدا کنید فقط مجبور میشوید که کارهای گذشته و اتفاقات زندگی خود را زیر و رو کنید، مشکلاتتان را بررسی کنید و ناراحتیهایی که در دوران کودکی و نوجوانی با آنها دست و پنجه نرم میکردید را به یاد بیاورید. همانطور که میبینید این کار بسیار ناخوشایند است و هیچ فایدهای برای شما ندارد و تنها با ادامه دادن به این کار فقط بهانههایی به دست میآورید تا برای خود دلسوزی کنید.
تلاش کنید و یک خود جدید بسازید
منظور ما از مطالبی که تا اینجای مقاله عنوان کردیم این نیست که گذشته خود را فراموش کنید و یا اینکه اتفاقاتی که سالها قبل رخ دادهاند هیچ تاثیری بر روی شما نگذاشتند.ما تنها میخواهیم متوجه این موضوع شوید که اتفاقات گذشته در زمان حال اهمیتی ندارند. چیزی که مهم است، این است که شما اکنون قصد دارید چه کاری انجام دهید.
بهتر است که از گذشته چشم پوشی کنید و تمرکز خود را به زمان حال معطوف نمایید تا بتوانید آیندهای درخشان برای خود بسازید. حقیقتی که در این بین بسیاری از صاحب نظران به آن اشاره کردهاند این است که:
زندگی طبق سرنوشت شما نمیگذرد، بلکه این اراده شما است که میتواند سرنوشتتان را بسازد.
نکات پایانی و جمع بندی در مورد پیدا کردن خود
افرادی که تلاش میکنند به جای پیدا کردن خود یک خود جدید از درونشان به وجود بیاورند همیشه آدمهای موفقی بودند. زیرا هیچ فردی از همان اول پر از اعتماد به نفس نبود، مهارت خاصی نداشت، نمیتوانست یک دانش آموز خوب باشد یا یک کارآفرین موفق. این افراد تنها تلاش کردند تا مهارتها و دانشی را کسب کنند که بتوانند به وسیله آن شخصیت خود را رشد دهند و فرد جدیدی را خلق کنند.
ممنون که تا انتهای مقاله همراه مجله محتوایار بودید. امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. همچنین موارد و نکاتی که در این مقاله در رابطه با بیهوده بودن پیدا کردن خود در اختیار شما قرار گرفته است، برایتان کاربردی، جذاب، آموزنده و مفید واقع شده باشد. شما میتوانید در صورت تمایل برای مطالعه مقالات مرتبط بیشتر در زمینه کسب و کار، کارآفرینی، رهبری کردن و یا تجربههای شکست و پیروزی افراد مختلف در کسب و کارهایشان به مقالاتی که لینک آنها در زیر در اختیار شما قرار گرفته است، مراجعه فرمایید: